سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بخشندگی و دلاوری، صفاتی ارجمند هستند که خداوند سبحان، آنها را در وجود هرکه دوستش بدارد و آزموده باشد، می نهد . [امام علی علیه السلام]
دختر باباش
 

 
 
از: فاطمه  ::  86/5/23 ::  1:47 عصر

طهورا نام اردویی بود که به همت دفتر توسعه ی وبلاگ های دینی از تاریخ 16/5/86 تا 20/5/86 برای خانومای وبلاگ نویس توی قم برگزار شد و من هم به مدد آشنایی با یکی از دوستان وبلاگ نویسم توی این اردو شرکت کردم. البته نه از تاریخ 16/5 بلکه از دوم مرداد! حالا چطور؟ براتون میگم.

یه روز طبق معمول که هنوز از خواب پا نشده می پرم پای کامپیوتر نشستم پای سیستم و بعد از کلی دردسر کشیدن و دیدن اررور 777 خلاصه به اینترنت وصلیدم و بعد از باز کردن یاهو مسنجر دیدم به به دوست خوبم چراغش روشنه و نشستیم به چتیدن! منم که عشق اردو و بیکاری تابستون سراسر وجودم رو فرا گرفته بود تا گفت می یای بریم اردو از خدا خواسته گفتم آره! نه می دونستم اردو از طرف کجاس؟ واسه چی هست؟ و .... خلاصه با یه مختصر توضیحی که داد منم اومدنی شدم.

البته دو دقیقه که گذشت فهمیدم سلام خرس بی طمع نیست ( اصل ضرب المثل یادم نمی یاد چون به خرس علاقه ی وافری دارم گفتم خرس! البته ببخشیندا دوس جون). گفت که یه آدم بی کار،علاف ، خوش صحبت ، دارای روابط عمومی قوی!!! می خوان که بشینه به برو بچ بزنگه و ازشون دعوت کنه که قدم رنجه کنن و قدم روی چشم ما بذارن و بیان تو اردو شرکت کنن! اولش قبول نکردم برای افه در کردن ولی بعد از کلی خواهش و تمنای دوست گرام قبول کردم و قرار شد مستر احسان بخش که معرف حضور بر و بچ شرکت کرده در اردو هست با من تماس بگیرنو توضیحات بدن.

مستر مورد نظر زنگ زد و یه شرح مختصری در مورد اردو داد و بعد هم قرار شد اسامی بچه ها رو به همراه همون شرح که قرار بود به بچه ها بگم به آدرس ایمیلم بفرستن. (جاتون خالی کارم در اومد) دیگه از فردای اون روز وقت سر خاروندن نداشتم . لیست اول حدود 90 نفر اسم بود که باید به تک تکشون می زنگیدم. اولش خیلی سخت بود چون باید در نهایت ادب و احترام حرف می زدم ولی کم کم عادت کردم و لیست اول بعد از حدود دو روز تموم شد. قرار شد هر کس که می یاد تا غروب روز جمعه یعنی پنجم اطلاع بده که می یاد یا نه. البته بماند که بعضی ها زنگ نزدن و من مجبور شدم دوباره باهاشون تماس بگیرم و از تک تکشون بپرسم که تشریف می یارن یا نه ؟!

لیست دومی که به دستم رسید اسامی بچه های اعتکافی بود با اون ها هم تماس گرفتم و قرار شد بعد از اعتکاف بگن که می یان یا نه. لیست های بعدی هم به هنگام چتیدن یا تلفنی به دستم می رسید و باهاشون تماس می گرفتم. بماند که چند تا مهمونی رو از دست دادمو و گله و شکایتی بود که از طرف اقوام محترم به سوی من روانه بود .

دوباره با بچه هایی که قرار شد بیان تماس گرفتمو آدرس ایمیل و وبلاگشون رو ازشون گرفتم و خیلی مرتب و تر و تمیز نوشتم و برای مستر( که معرف حضورتون هست) فرستادم . اردو نزدیک بود و یکی دو روزی بیکار بودم تا دوباره یه سری اسم جدید که مهمانان ویژه ی اردو اعم از خبرنگار و مجری و ... بودن به دستم رسید. با اون ها هم تماس گرفتمو عده ی معدودیشون گفتن که می یان. (مسائل حاشیه ای بسیار بود چون من وسطش خسته شده بودمو می گفتم امروز میزنگم ولی نمیزنگیدمو مستر مورد نظر رو حرص می دادم .)

حالا باید از تهران تا قم با یه چیز می رفتیم دیگه پیاده که نمی شد رفت! و از اونجایی که من در طول ترم هر روز مسیر خونه تا دانشگاه رو که حدود 2 ساعتی راهه با سرویس طی میکردم (طبق قضیه ی راه قرض کردن ) به راننده سرویس گرام زنگ زدمو قرار شد روز سه شنبه ساعت 4:30 بعد از ظهر جلوی شهرک شهید فکوری منتظر ما باشه.

برای بار سوم هم با مدعوین محترم تماس گرفتم و گفتم که وسایل شخصی ،قاشق و چنگال و لیوان وهمچنین کفش مناسب برای کوه همراهشون باشه ( توی اردو هم همین سوژه ای شده بود برای اذیت کردن من فلک زده توسط مشهدی های محترمه!!).

درست یک روز مونده به اردو مستر زنگ زد و یه سری اسامی جدید از خانومای برگزیده در مسابقه ی وبلاگ نویسی پیامبراعظم (ص) رو به من داد، هر چند که دیگه خیلی دیر شده بود ولی با اون ها هم تماس گرفتمو اون هایی که می تونستن بیان اسامیشون رو اعلام کردنو اومدنی شدن.

صبح روز سه شنبه 16 مرداد طبق معمول همیشه که تا از خواب پا می شم می پرم پای سیستم پریدم پای سیستمو تا ساعت 11:30 به چتیدن و بلاگ گذاشتن توی صفحه ی 360 مشغول بودم که یادم افتاد وسایل آماده نکردم سریع دی سی شدمو به کارام رسیدم درست ساعت 3 با مادر عزیز تر از جان ناهار رو نوش جان کردیمو ساعت 3:30 به اتفاق یکی از دوستان گلم راضی جون و مادر گرام به سمت میدون آزادی محل ایست اتوبوس حرکت کردیم.

بقیه ی ماجرا بمونه برای پست بعدی ...


  نظرات شما()


 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه |شناسنامه|ایمیل
وبلاگ من
 
 
 
 
 
 
دختر باباش
فاطمه
من منم دیگه!
 
دختر باباش
 
گل دختر - به روز رسانی :  5:9 ع 97/3/11
عنوان آخرین نوشته : چگونه در مصاحبه ورودی حوزه شرکت کنیم؟











نقد ملس - به روز رسانی :  10:32 ص 89/11/10
عنوان آخرین نوشته : کلاس

دفتر توسعه ی وبلاگ های دینی - به روز رسانی :  7:33 ع 86/10/9
عنوان آخرین نوشته : به سوی نور
 
رند
جک اس ام اس ....
 
یــــاهـو
 
قدم اول!
اردوی طهورا
رمضان
کودک